کاروانی سوی پاستور میبرد تشریف را کاروان آهسته رو حس میکنم تکلیف را
من چه دارم کمتر از آنان که نامزد میشوند؟ وعده دارم، پول دارم، هم کت و هم کیف را
ائتلافی میکنم با جمع و تفریق و جواب هر که باشد غیر من بر هم زنم تألیف را
گر صلاحیت ندارم خرده بر مسکین مگیر باز میکن ای برادر هر دو سوی قیف را
دستمالم گر کثیف است از فساد اقتصاد با خود آوردم به جایش کیسه و هم لیف را
گفتمانم چون عدالت، توسعه، آزادی است عالمی از من کند تمجید و هم تعریف را
تیره سازم تا نماند نقطهای جز من سفید چاره سازم بر رقیبان تهمت و تضعیف را
در همایشهای پرشورم جوان شرکت کند بعد از آن بازدید از نظمیّه و توقیف را
من که خود بازیگرم پس فیلم تبلیغی چرا؟ ساز یاران، رقص من، میسازم این تصنیف را
گر ریاست سهم من شد یا نشد هم لااقل لایق مجلس که هستم! بذل کن تخفیف را
از قفای کاروان تا جا نمانم بنده هم رفع زحمت میکنم، کوته کنم توصیف را